English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6720 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flashback U وقفه زمانی
flashbacks U وقفه زمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interrupting U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
jib U وقفه
down time U وقفه
breaks U وقفه
jibbed U وقفه
jibbing U وقفه
jibs U وقفه
interruptions U وقفه
arrest U وقفه
uninterrupted U بی وقفه
interruption U وقفه
interval U وقفه
break U وقفه
at a stretch U بی وقفه
stations U وقفه
interrupt U وقفه
arrested U وقفه
arrests U وقفه
stick U وقفه
deadlock U وقفه
blocking U وقفه
block U وقفه
blocked U وقفه
abeyance U وقفه
dead lock U وقفه
desuetude U وقفه
station U وقفه
interrupting U وقفه
discontinuance U وقفه
stationed U وقفه
stound U وقفه
hiatus U وقفه
hold back U وقفه
pausing U وقفه
cease U وقفه
abeyance or adeyancy U وقفه
ceased U وقفه
ceases U وقفه
ceasing U وقفه
standstill U وقفه
pause U وقفه
paused U وقفه
pauses U وقفه
gap U وقفه
gaps U وقفه
hoid up U وقفه
chasms U وقفه
chasm U وقفه
unabated <adj.> U بی وقفه
suspensions U وقفه
suspension U وقفه
standstil U وقفه
blocks U وقفه
paralysis U وقفه
interrupts U وقفه
system interrupt U وقفه سیستم
massed practice U تمرین بی وقفه
interval U ایست وقفه
machine interupption U وقفه ماشین
nerve block U وقفه عصبی
priority interrupt U وقفه اولویت
massed learning U یادگیری بی وقفه
interrupt vector U بردار وقفه
unceasing U بدون وقفه
run on U بدون وقفه
program interrupt U وقفه برنامه
external interrupt U وقفه خارجی
sticking voltage U ولتاژ وقفه
continous cycle U دوره بی وقفه
interrupt driven U وقفه گرا
interrupt handler U گرداننده وقفه
time out U وقفه فاصله
uninterrupted duty U کار بی وقفه
betweentimes U درمدت وقفه
work stoppage U وقفه در کار
caesura U وقفه ایست
affect block U وقفه عاطفه
blocking period U دوره وقفه
vectored interrupt U وقفه برداری
automatic interrupt U وقفه خودکار
wind rocked out U وقفه تنفسی
full stop U وقفه کامل
full stops U وقفه کامل
disarmed U ثیرات وقفه شدن
interrupt U ناتوان کردن وقفه
short time rating U کار کردن با وقفه
arm U خط وط وقفه فعال شده .
disarm U ثیرات وقفه شدن
interrupt serrice routine U روال سرویس وقفه
scanned interrupt U وقفه پویش شده
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
interrupts U ناتوان کردن وقفه
ups U تامین برق بی وقفه
disarms U ثیرات وقفه شدن
interrupting U حرکت دادن وقفه
interrupting U ناتوان کردن وقفه
insolvency U وقفه در پرداخت دیون
interrupts U حرکت دادن وقفه
interrupt U حرکت دادن وقفه
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
machine check interrupt U وقفه بررسی ماشین
machine check interrupt U وقفه مقابله ماشین
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
continous U متصل متوالی بدون وقفه
interrupting U ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
tenuis U علامت مکث و وقفه در یونانی
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
interrupts U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
continous type furnace U کوره نوع بدون وقفه
interrupt U ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
shut up U باعث وقفه در تکلم شدن
uniterruptable power supply U سیستم تامین برق بی وقفه
NMI U وقفه غیرقابل چشم پوشی
interrupting U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
uninterruptable power supply U منبع تغذیه وقفه ناپذیر
interrupts U ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupting U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
caesura U وقفه یاسکوت شعردرانتهای کلمه یا وتد
interrupt U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
station break U وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
suspended animation U وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
handlers U یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
handler U یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
interrupting U ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
attentions U کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attentions U سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention U سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
bursts U انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
interrupts U ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
burst U انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
attention U کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
disable U دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
daisy chain U خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
Dont let the grass grow under your feet. U نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
interrupts U سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupting U سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
disabling U دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
interrupt U سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
maskable U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
disables U دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disarm U وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
poll U سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
polled U سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
polls U سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
disarmed U وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
maskable U وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
disarms U وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
vectored interrupt U سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
interrupts U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
priorities U لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
priority U لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
interrupting U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
trap U نرم افزاری که سیگنال وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
daisy chain interrupt U یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
interrupt U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt U نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupting U نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupts U نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
sometime U یک زمانی
eternities U بی زمانی
eternity U بی زمانی
contemporaneousness U هم زمانی
timeline U خط زمانی
whilom U یک زمانی
onetime U یک زمانی
time sense U حس زمانی
monomial U یک زمانی
on <prep.> U در [زمانی]
synchronization U هم زمانی
synchrony U هم زمانی
simultaneeity U هم زمانی
time limits U حد زمانی
temporal U زمانی
time limit U حد زمانی
interrupt U حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupts U حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupts U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupting U حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
infarct U ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
interrupting U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1شما تا چه زمانی حراجی خواهید داشت؟
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
1چه زمانی باید اتاق تحویل بدم
0چرادر کامپیوترهای قدیمی وقفه ها موجب میشد تاثباتهادرمحلهایی ثابت ذخیره شوند
0درخواست وقفه .شماره کانال درخواست وقفه،زمان سنج بلادرنگ چه عددی می باشد
0یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com